
زندگی چیست؟ قاصدک آمده بود
و چه سرگردان بود
گفتم او را چه خبر آوردی؟
هیچ نگفت
گفتم از کوی نگارم خبری داری؟
او هیچ نگفت
...خبر
عهد و وفا یا خبر وصل نگار
یا که از مرگ رقیب
اما نه! خبر مرگ رقیبم هرگز
جز من و او که رقیبی نیست
او رقیب من و من عاشق او
برده از من دل و من هم باید
بتوانم دلی از او ببرم
آه چه شد! چه شد ای قاصدک
بی خبرم
لب گشود و گفت این بار
آمدم تا خبری را ببرم
گفته آن یار که نزد تو بیایم
و بپرسم از تو
زندگی چیست بگو عشق کجاست
و چقدر این عشق به حقیقت نزدیک
است
گفتمش پس بشنو، آنچه من می
گویم
و ببر آن را نزد او بی کم
و کاست
زندگی را هر کس به طریقی بیند
یکی از عقل، یکی از دل، یکی
از احساس
دیگری با شعر، آن یکی با پرواز
گفته اند حسی است از غربت
مرغان مهاجر
و چه زیبا گفته اند
تو به یار بگو: زندگی باران
است
زندگی یک دریاست
زندگی یاس قشنگی ست که دل
می بوید
زندگی راز شگفتی ست که جان
می جوید
زندگی عزم سفر کردن در ره
معشوق است
زندگی آبی دریاست و عشق
غرق دریا شدن است
ولی ای دوست بدان، می توان
غرق نشد
می توان ماهی این دریا شد
شاد و خرم به شنا پرداخت
شرطش آن است که عاشق نشویم
جای آن از ته دل از سر وجان
همه را دوست بداریم، همه چیز
و همه کس
همه رنگ و همه نقش، همه شادی
همه غم
به خودم آمدم و دیدم قاصدک
دیگر نیست
و نمی دانم از کی با خودم
حرف زدم
و صد افسوس که آخر نشنید از
من
زندگی انگور است، دانه دانه
باید آن را خورد
زندگی باور دریایی یک قطره
در آرامش رود
زندگی حس شکوفایی یک مزرعه
در باور بند
زندگی باور دریاست در اندیشه
ماهی در تنگ
زندگی فهم نفهمیدن هایت
زندگی پنجره ای باز به دنیای
وجود
تا که این پنجره باز است جهانی
با ماست
آسمان، عشق، خدا، نور، سعادت
با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم
به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
«رو
به این پنجره با شوق سلامی بکنیم»
لینک باکس افزایش بازدید
:: موضوعات مرتبط:
اشعار دوستان ,
,
:: بازدید از این مطلب : 585
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16